بی توباتو | ||
باز امشب حق صدایم کرده است وارد مهمان سرایم کرده است با همه نقصی که در من بوده است باز هم او دعوتم بنموده است میهمانی شروع شد ای عاشقان نور حق کرده طلوع ای عاشقان باز مولا سفره داری می کند دعوت از عبد فراری می کند پروردگارا! چه بی صدا می بخشی. چه زیبا باران رحمتت را بر ما فرو می ریزی. چه رحیمانه مارا به مهمانی خودت دعوت می کنی.مهمانی که فقط و فقط جای بندگان واقعیت هست و بس پروردگارا! مارا در سکوت می بخشی و ما چه حسابگرانه تسبیحت می گوییم. خدایا! ماه بخشش است. بار دیگر بخششت را به ما نشون بده و بگو که هیچ وقت برای برگشت دیر نیست. به امید این که ما باز گردیم و بنده خوبی باشیم و این بار ازت سرپیچی نکنیم. [ دوشنبه 91/5/2 ] [ 6:32 عصر ] [ پارمیدا ]
[ نظرات () ]
ببار ای ابر بارونی ببار بر حال زارم که از تقدیر تلخم بی قرار بی قرارم نشستم تا که بر گرده زمونه خوشی هام نیومد بیشتر شد روزگار ناخوشی هام ببار ای ابر بارونی ببار بارونی منفور و مطرودم گلم خاکستر و دودم گلم تبعیدیه قلب زمین دور از تو نابودم گلم من بی تو درگیرم خدا از بودنم سیرم خدا جون می دم این جا نم نمک هر لحظه میمیرم خدا من بی تو درگیرم هر لحظه میمیرم ببار ای ابر بارونی که از دنیا بریدم از این نا مهربونی ها به انتها رسیدم
[ شنبه 91/4/31 ] [ 2:38 صبح ] [ پارمیدا ]
[ نظرات () ]
زندگی یعنی امیدو تو به من نشون دادی می رسه صبحه سپیدو تو به من نشون دادی دست به دست از ابتدا و پابه پا تو جاده هارو معنی واژه ما رو تو به من نشون دادی با تو ام تا انتها رو تو به من نشون دادی تو به من نشون دادی چه طور سرپا بمونم اگرم خوردم زمین پاشم،چه آسون می تونم تو به من نشون دادی چه جوری از عشق بخونم احتمالا می دونستی راهشو نمی دونم تو به من نشون دادی دوست دارم چه رنگی جمله عاشقتم چه جمله قشنگیه زندگی یعنی امیدو تو به من نشون دادی می رسه صبح سپید و تو به من نشون دادی دست به دست از ابتدا و پا به پا تو جاده ها رو معنی واژه ما رو تو به من نشون دادی [ چهارشنبه 91/4/28 ] [ 11:20 عصر ] [ پارمیدا ]
[ نظرات () ]
خیلی وقته که ازت سراغی نگرفتم.دیگه باهات حرف نزدم.دیگه حتی نگاهتم نکردم.بود و نبودتو احساس نکردم ، یادت نبودم،حتی بهت فکرم نکردم.چشام خونه . دلم نشکسته.جالبه دیگه واست گریه نمی کنم.دیگه به اسمت واکنش نشون نمی دم.دیگه واست نمی نویسم.قلبمو نابود کردی.اما الان که دیگه قلبی تو این سینه نیست راحت تر زندگی می کنم.بغض دیگه گلومو نمی گیره.ازت متنفرم.از خودت. از بودنت . از نبودت.از... من خاموش شدم.خاموشم کردی.آتش در من شعله نداره.آتش عشق به زندگی ،به اطرافیان،به خانواده،دوستان،همش نابود شده.من خاموش، تو پرجوش،من ساکت،تو مشغول،من گریون،تو خندون،من منزوی،تو پرهیاهو... چرا ما این قدر متضادیم؟ [ شنبه 91/4/24 ] [ 1:48 صبح ] [ پارمیدا ]
[ نظرات () ]
ببار بارون ببار... بارون ببار.باتمام توانت ببار.راه رفتنشو سد کن نذار بره.نذار بره من اینجا گیج و داغونم .بارون ببار تو می دونی که من بی عشقش نمی تونم.ببار و خیسش کن.اونی رو که منو ندید.منو نخوند.مثه یه کتاب جلوش باز بودم.پرتم کرد اون ور.ورق هام پاره شد.براش مهم نبود چی سرم میاد. گفت بذار سیاه بشه روزگارش.گفت بذارنباشه و فقط بره.با تمام نفرت تو نگاش گفت بذار بره بی خیالش.بارون ببار.خیسم کن.خیسم کن تنم داغه.خیسم کن شاید آتیشم بخوابه.خیسم کن روزگارم خرابه.ببار که دلم کبابه.ببار بارون تو با آوات منو یاد چشماش بنداز. ببار بارون بارون ببار... [ شنبه 91/4/3 ] [ 12:40 صبح ] [ پارمیدا ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |